دروازه طلایی


˙·٠•●❤**❤جملات عاشقانه زیبا❤**❤●•٠·˙

سخن عشق

در کوره راه گمشده سنگلاخ عمر

مردي نفس زنان تن خود ميکشد به راه

خورشيد و ماه روز و شب از چهره زمان

همچون دو ديده خيره به اين مرد بي پناه

اي بس به سنگ آمده آن پاي پر ز داغ

اي بس به سر فتاده در آوش سنگ ها

چاه گذشته بسته بر او راه بازگشت

خو کرده با سکوت سياه درنگ ها

حيران نشسته در دل شبهاي بي سحر

گرياندويده در پي فرداي بي اميد

کام از عطش گداخته آبش ز سر گذشت

عمرش به سر نيامده جانش به لب رسيد

سو سو زنان ستاره کوري ز بام عشق

در آسمان پخت سياهش دميد و مرد

وين خسته را به ظلمت آن راه ناشناس

تنها به دست تيرگي جاودان سپرد

اين رهگذر منم که همه عمر با اميد

رفتم به بام دهر برآيم به صد غرور

اما چه سود زين همه کوشش که دست مرگ

خوش مي کشد مرا به سراشيب تنگ گور

اي رهنورد خسته چه نالي ز سرنوشت

ديگر ترا به منزل راحت رسانده است

دروازه طلايي آن را نگاه کن

تا شهر مرگ راه درازي نمانده است



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 1 آذر 1391برچسب:,ساعت 19:49 توسط هانیه| |


Power By: LoxBlog.Com